گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر عاملی
جلد هشتم
سوره عصر



اشاره
103 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره العصر [ 103 ]: آیات 1 تا 3
صفحه 296 از 325
37 وَ العَصرِ [ 1] إِن الإِنسانَ لَفِی - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
آخر روز تا « العَصرِ » : 150 معنی لغات - خُسرٍ [ 2] إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحات وَ تَواصَوا بِالحَق وَ تَواصَوا بِالصَّبرِ [ 3] -قرآن- 1
قرمزي خورشید، روزگار، و در فارسی بمعنی اوّل پسین را میگویند چنانکه خود از مردم یزد شنیدهام و دکتر معین در برهان نوشته
191 ترجمه: 1 سوگند به هنگام پسین یا بروزگار. 2 که - 22 -قرآن- 184 - سود نبردن، گمراه و نابود شدن. -قرآن- 13 « خُسرٍ » . است
آدمی زیانکار است [چه از زندگی سود نبرد] 3 مگر که مؤمن نکوکار شود و سفارش بدرستی و شکیبائی کند. سخن مفسّرین:
کشف: اینکه سوره سه آیت است و مشهور است که چون پیغمبر خواست به مدینه هجرت کند در مکّه نازل شد و بعضی گفتهاند:
1 طبري: بعضی گفتهاند: سوگند بروزگار است و بعضی گفتهاند بساعت روز « وَ العَصرِ » . در اوّل هجرت به مدینه نازل شده است
است و درست اینکه است که ساعتهاي شب و روز هم از روزگار است و معیّن نشده است بکدام قسمت از روزگار سوگند یاد شده
13 ابو الفتوح در ترجمه: سوگند بعصر رسول خدا. [ - است پس هر معنی که اینکه کلمه بفهماند مورد سوگند است. -قرآن- 1
صفحه 660 ] مجمع: سوگند بروزگار است چون گذشت آن، همه پنداشت و عبرت. و اگر سوگند به آخر روز باشد رفتن روشنی و
2 فخر: 1- الف و لام ممکن است به معنی جنس باشد و مقصود همهي آدمیزادها باشند « إِن الإِنسانَ » . آمدن تاریکی نیز پندي است
جز آنچه بعد جدا شده است. 2- گروهی از مشرکین مقصود هستند مثل ولید بن مغیره و عاصم بن وائل یا ابو لهب یا ابو- جهل که
« لَفِی خُسرٍ » 20- اینها میگفتند: محمّد ز کار خود زیان برد اینکه سوره در جواب آنها است که اینکه کسان زیان دیدهاند. -قرآن- 1
و « إِن الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ و انّه فیه الی آخر الدّهر » 2 طبري: یعنی در نابودي و کمی است و نقل است که علی علیه السّلام میخواند
15 -قرآن- - قرآن- 1 - .« وَ العَصرِ و نوائب الدّهر إِن الإِنسانَ لَفِی خُسرٍ و انّه فیه الی آخر الدّهر » نیز نقل است که به اینگونه میخواند
274 مجمع: یعنی هر روزي چیزي از دست میدهد و در نقصانست چون عمر سرمایه است - 227 -قرآن- 244 - -138-107 قرآن- 216
و چون در آن چیزي بدست نیاورد و بدوران زندگی طاعتی نکرد در نقصان و کم بود سرمایه است. ابو الفتوح: اخفش گفت: یعنی
آدمی در عذاب و آزار است. اعرج: خسر با ضم خاء و سین خواند. کشف الاسرار: گفتی بکنم کار تو بنوا فردا || و آن کو که تو
را ضمان کند تا فردا فخر: یعنی در راه خسران و زیان است. حسینی نوشته: مده بیهوده نقد عزیز عمر ز دست || که بس زیان کنی
3 کشف: یعنی یکدگر را سفارش کنند بر بپا داشتن حق به گفتار و کردار. و مقصود از حق:ّ «ِّ تَواصَوا بِالحَق » و مر تو را ندارد سود
22 [ صفحه 661 ] پرستی و آنچه او خواهد. 3- قرآن و دین. تأویلات کاشانی: عصر - -1 فرمانبري خدا است. 2- یکتا- -قرآن- 1
یعنی درازاي روزگار که ماندگار است با همهي آنچه از سوي آفریننده در آن پدیدار میشود و همان است که مردم همه تحوّلات
و دگرگونیها و پیشآمدها را بآن نسبت میدهند و میگویند: روزگار چنین کرد و همین است که در حدیث است: لا تسبّوا الدّهر
فان اللّه هو الدّهر. یعنی روزگار را دشنام ندهید که همان است خدا چون صفات و افعال حق در روزگار نمودار است. پس سوگند
باین روزگار که آدمی در پشت پردهي روزگار پوشیده ز حق بمانده است و زیان برده است و پرتو هدایت و آمادگی سعادت که
سرمایهي او است ز دست داده است که هوسهاي زندگی برگزیده است مگر آنها که مؤمن شدند و از پردهي پندار در آمدند و
پدیدآرندهي روزگار را شناختند. پس آدمی براه زیان است مگر کاملین در علم و عمل، و ممکن است عصر بمعنی فشار باشد یعنی
سوگند بفشردن خداوند آدمی را بریاضت و گرفتاري که تا در تفاله و درد اینکه فشار گرفتار است در زیان است و پوشیده از حقّ
مگر آنها که بعلم و عمل از تفاله جدا گشتند و صاف شدند و بدیگران سفارش کردند که در اینکه فشار و آزمایش شکیبا باشند.
سخن ما: 1- سوگند اوّل سوره شاید یک گونه بلاغت و شیوائی سخن برسم عرب باشد که سخن خود را بسوگند میآراست و
تثبیت میکرد در قرآن براي استواري مطلب بروزگار بیسر و بن سوگند یاد شده است که آدمی بقالب خسران و زیان ریخته شده
- است و در سرشت او است که از عمر خود زیان برد و آن را تلف کند و در هیچ روزگاري از اینکه گرفتاري آسوده نبوده است. 2
خسر انسان همان انگیزهي دلباختگی او است بخواستههاي مادّي که اگر جلوگیر نداشته باشد و دسترسی داشته باشد بهیچ اندازه
صفحه 297 از 325
بس نمیکند تا خود را نابود کند چنانکه چندین مردم را دیده و شنیدهایم که در پی مال یا مقام یا هوسرانی و انجام خواستههاي
بدنی چندان پیش رفتهاند [ صفحه 662 ] که آسیب زده و نابود شدهاند. 3- به آغاز اینکه سوره آدمی را بخودش میشناساند که تن
و روان او آمادهي زیان و بیچارگی است. 4- به آیت سوّم راه رهائی از اینکه گرفتاري باو نشان داده شده است که ایمان و پذیرفتن
و بکار بردن دستورهاي دین آدمی را از اینکه زشتی- سرشتی رها میکند. 5- با اینکه ایمان و نکوکاري یگانه راه آسودگی از
راهنمائی کرده است که بیشترین سود از زندگی براي کسی است که دیگران را « تَواصَوا- الخ » زیان زندگی است به جملههاي
رهبري بحق و شکیبائی کند که از وظایف نفسانی بواسطه ایمان و نکوکاري استفاده کرده و از وظائف اجتماعی بوسیلهي اینکه دو
103- سفارش و جز اینکه دو راه دستاویزي براي بهرهمندي از زندگی نیست. -قرآن- 94
سوره همزه
اشاره
104 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم - 1274- 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
[ [سوره الهمزة [ 104 ]: آیات 1 تا 9
37 وَیل لِکُل هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ [ 1] الَّذِي - 1274 بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1 - 1257 -قرآن- 1264 - 1215 -قرآن- 1219 - -قرآن- 1172
157 وَ ما أَدراكَ مَا الحُطَمَ ۀُ [ 5] نارُ اللّهِ - جَمَعَ مالاً وَ عَدَّدَه [ 2] یَحسَب أَن مالَه أَخلَدَه [ 3] کَلّا لَیُنبَذَن فِی الحُطَمَ ۀِ [ 4] -قرآن- 1
عیبجوئی مردم، « لُمَزَةٍ » : 165 معنی لغات - المُوقَدَةُ [ 6] الَّتِی تَطَّلِع عَلَی الَأفئِدَةِ [ 7] إِنَّها عَلَیهِم مُؤصَدَةٌ [ 8] فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ [ 9] -قرآن- 1
آنکه باشارهي چشم و ابرو بر مردم اشاره میکند به عیبجوئی و کنجکاوي. -قرآن- « هُمَزَةٍ » یا آنکه رو بروي کس زشتی او بگوید
از أوصد یعنی در را بست، « مُؤصَدَةٌ » آتش سخت و شدید، گروه زیاد شتر و گوسفند، نام دوزخ « الحُطَمَ ۀِ » 93- -23-13 قرآن- 83
جمع عماد به معنی تکیهگاه و جمع « عَمَ دٍ » 79- 13 -قرآن- 68 - سر دیگ را گذارد، بر کسی تنگ گرفت و ستم کرد. -قرآن- 1
9 [ صفحه 663 ] ترجمه: 1 واي بر آنکه عیب مردم کند و به مسخره چشمک زند. 2 - عمود بمعنی ستون خانه و میله آهن. -قرآن- 1
آنکه سرمایه فراهم کند و سرگرم شمردن آن باشد. 3 او پندارد سرمایهاش زندگی جاوید باو دهد، نه چنین است. 4 که البتّه او به
آتش سخت افکنده شود. 5 و چه دانی چه آتشی است! 6 آن آتش افروختهي خداوندي است. 7 که بر دلها رسد. 8 و البتّه آن بر
دوزخیان فراگیر بود چون در بسته. 9 به میلههاي دراز آهنین. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره بمکّه نازل شده است و نه آیه
1 طبري: مجاهد گفته است: همزه آنکه با دست اشاره بزشتی مردم میکند و لمزه آنکه بزبان نقل آن میکند. و « هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ » . است
- در مقصود باین جمله اختلاف است: 1- مردي بیدین بنام جمیل بن عامر که مردم را مسخره میکرد و یا بنام اخنس بن شریق. 2
20 کشف الاسرار: اینکه سوره اندر شأن - شخص معیّن مقصود نیست و هر که چنین کاري کند سزاي او اینکه باشد. -قرآن- 1
کافران مکّه فرود آمد: ولید مغیره و امیّه خلف و اخنس شریق که بر رهگذر مصطفی و یاران مینشستند، چون یکی از ایشان
بگذشتی از پس وي سخن ناسزا گفتندي، بلب همی گزیدند و به چشم و ابرو همی نمودند و بزبان همی گفتند گهی رویاروي طعن
2 مجمع: 1- فرّاء «ُ جَمَعَ مالًا وَ عَدَّدَه » . همی کردند و ناسزا همی گفتند، گهی از پس پشت عیب همی جستند و افسوس همی داشتند
بمعنی آمادگی است یعنی آن « عدّه » مشتق از « عدّد » گفت: یعنی سرمایه فراهم کرد و آنرا میشمرد. 2- زجّاج گفته است: کلمهي
30 جبّائی گفته است: یعنی از ناروا فراهم کرد و به مستحق نداد و - سرمایه را براي روزگاران آماده کرده بود. 3- -قرآن- 1
- اندوختهي سختیهاي روزگارش کرد. کشف: جمع با تشدید خواندهاند یعنی فراوان فراهم کرد و عدّده چند معنی شده است: 1
صفحه 298 از 325
نوبت بنوبت میشمارد. 2- شمار آن نگاه داشت [ صفحه 664 ] و حق خدا را نداد. 3- آن را زیاد کرد. 4- دستههاي سرمایه فراهم
6 کشف الاسرار: بزبان اهل اشارت بر ذوق اهل فهم نار اللّه الموقدة آن « کرد از شتر و گوسفند و زمین و طلا و نقره. رُ اللّه المُوقَدَةُ
معزّ دون اللّقاء. حال آن «25» است که پیر طریقت گفت: نار اضرمها صفو المحبّۀ فنغصت العیش و سلبت السّلوة و لم ینهنهها
در باطن ما زدند تا آن را سوخته کردند. اکنون قدّاح « نارُ اللّه المُوقَدَةُ » جوانمرد طریقت است حسین منصور گفت: هفتاد سال آتش
وقت انا الحق شرري بیرون داد، در آن سوخته افتاد و همه در گرفت و سوخته را شرري بس. معاشر المسلمین، کجا است دلی
آتشی در وي افتد گویند اینکه سوختهي آتش محبّت است و زبان «ُ یُنَزِّلَ اللّه » تا در وقت سحر از زناد « نارُ اللّه المُوقَدَةُ » سوختهي
در باطن « نارُ اللّه المُوقَدَةُ » حال محب میگوید:معزّ دون اللّقاء. حال آن جوانمرد طریقت است حسین منصور گفت: هفتاد سال آتش
ما زدند تا آن را سوخته کردند. اکنون قدّاح وقت انا الحق شرري بیرون داد، در آن سوخته افتاد و همه در گرفت و سوخته را شرري
آتشی در وي افتد گویند اینکه «ُ یُنَزِّلَ اللّه » تا در وقت سحر از زناد « نارُ اللّه المُوقَدَةُ » بس. معاشر المسلمین، کجا است دلی سوختهي
-549- 318 -قرآن- 523 - 206 -قرآن- 292 - 27 -پاورقی- 204 - سوختهي آتش محبّت است و زبان حال محب میگوید: -قرآن- 1
599 بر آتش عشق، جان همی عود کنم || جان بندهي تو نه من همی جود کنم چون پاك بسوخت عشق تو جان رهی - قرآن- 579
7 فخر: یعنی درون را میسوزد تا بدل میرسد و اختصاص دل یا براي اینکه « تَطَّلِع عَلَی الَأفئِدَةِ » ||صد جان دگر به حیله موجود کنم
است که لطیفتر پارهي بدن و حسّاستر از همهي اعضاء است که باندك ناروا دردناك میشود. و یا براي اینکه جاي کفر و عقاید
32 حسینی نوشته: چراغی را که ایزد بر فروزد || هر آنکس پف کند ریشش - پلید دل است پس شایسته سوختن است. -قرآن- 1
نارُ اللّهِ » بسوزد صاحب کشف الأسرار فرمود که آتشی که بدل راه یابد آتشی عجیب است حسین منصور فرمود که هفتاد سال آتش
در باطن ما زدند تا تمام سوخته شد ناگاه شرري از مقدحهي انا الحق بیرون جست و در آن آتش سوخته افتاد اکنون « المُوقَدَةُ
140 [ صفحه 665 ] بیت: اي شمع بیا تا من و تو راز بگوئیم || کاحوال دل - سوخته باید که از سوزش ما خبر دهد. -قرآن- 114
با فتح اوّل و دوّم و ضم آنها قرائت شده است و بهر دو تلفّظ جمع « عَمَ دٍ » : 9 ابو الفتوح « فِی عَمَ دٍ مُمَدَّدَةٍ » سوخته هم سوخته داند
بر ایشان آن عمودها بستهاند و زنجیر شده چنانکه « هم فی عمد » عمود است به معنی استوانه و در معنی آن اختلاف است: 1- یعنی
میگوئیم فلان کس در بند است. 2- یعنی عمودها که به آن عذابشان کنند. 3- درها برويشان بعمودها بسته است و به آهن و
50 مجمع: کلبی گفت: یعنی مثل استوانههاي دراز بر روي آنها کشیده - 26 -قرآن- 42 - است. -قرآن- 1 « باء » بمعنی « فی » کلمهي
شده. کشف: 1- یعنی بندهاي دراز حلقهدار. 2- پايشان در استوانهي آتش میکشند. 3- یعنی استوانهها که بر در دوزخ کشیده
شده است که برون شدن از آن ممکن نیست. 4- آنها را در استوانهها میکنند و آن استوانه- ها را در آتش میکشند. تنویر
المقباس: یعنی طبقات دوزخ به استوانهها کشیده و بالا شده است. 2- و گفتهاند: کنایه است از گودي جهنّم. سخن ما: 1- آیت اوّل
بیم به همگان است ولی آیت دوّم که توصیف میکند مردم بد زبان و بدرفتار را بآنکه مال فراهم میکند. و در آیت سوّم که توبیخ
میکند چنین آدم را که میپندارد مال زندگی جاوید باو میدهد اینکه دو آیه خود نشانه است که مقصود شخص معیّن است و
[ سوره براي آن کسان که نام بردهاند که یک یا چند نفر مخصوص باشند نازل شده است. [ صفحه 666
سوره فیل
اشاره
105 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الفیل [ 105 ]: آیات 1 تا 5
صفحه 299 از 325
37 أَ لَم تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصحاب الفِیل [ 1] أَ لَم یَجعَل کَیدَهُم فِی تَضلِیل [ 2] وَ أَرسَلَ عَلَیهِم - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
به «ٍ تَضلِیل » : 35 معنی لغات - 190 فَجَعَلَهُم کَعَصف مَأکُول [ 5] -قرآن- 1 - طَیراً أَبابِیلَ [ 3] تَرمِیهِم بِحِجارَةٍ مِن سِجِّیل [ 4] -قرآن- 1
جمع است و مفرد ندارد و به معنی فرقهها است و طیر ابابیل یعنی مرغانی فراهم از دستههاي « أَبابِیلَ » . گمراهی بردن، نابود کردن
سنگ بمانند گل خشک شده، و شاید به معنی خاك نرمهي زمین ترس باشد که چون سنگ سخت است. «ٍ سِجِّیل » . پشت سرهم
196 ترجمه: بنام خداي بخشنده به آفریدگان و - 70 -قرآن- 185 - 24 -قرآن- 58 - برگ زراعت نرمه کاه. -قرآن- 13 « عصف »
آمرزگار فرمانبران. 1 اي محمّد مگر ندیدي خدایت با فیلداران چه کرد! 2 نه مگر بداندیشی ایشان را نابود کرد و به گمراهی
بگرداند. 3 و بر سرشان پرندگان فرستاد انبوه و بدنبال هم 4 که بسنگریزه نشانهشان کردند 5 و چون نرمه کاه جویده و یا
1 مجمع: با سکون راء « أَ لَم تَرَ » سرگینشان نمودند! سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره پنج آیه است و به مکّه نازل شده است
2 فخر: چون اصحاب شخص آنها هستند که با او همنشین «ِ بِأَصحاب الفِیل » 98- قرائت شده است و اینکه شاذّ است. -قرآن- 84
هستند ولی از او فروتر هستند مثل اصحاب رسول که در خدمت او بودهاند در اینکه جمله اشاره است که آن مردم هم سنگ آن
3 طبري: یعنی « أَبابِیلَ » 22- حیوان و از آن پائینتر هستند که آنها براي خرابی کعبه میروند و او میخوابد و نمیرود. -قرآن- 1
13 [ صفحه 667 ] و از طرف دریا آمدند و رنگ آنها سیاه گفتهاند و هم - مرغانی مختلف که از اینکه سو و آن سو میآیند -قرآن- 1
سفید و سبز نیز نقل کردهاند و هر یک سه سنگ در منقار داشتند و پنجههاشان به اندازه کوچکتر از نخود و بزرگتر از عدس و
به فارسی سنگ و گل است. و عکرمه گفته است: آن سنگها بهر کس میرسید گرفتار به آبله میشد و پیش از آن «ٍ سِجِّیل » معنی
روز چنین آسیبی دیده نشده بود و بعد از آن روز آن آسیب دیده نشد. و آغاز اینکه سرگذشت اینکه بود که حاکم یمن بنام
نام نهاد و به پادشاه حبشه، مشهور به « قلیس » بدین ترسا بود و در صنعاء یمن کلیسائی ساخت بسیار زیبا و بیمانند و آن را « ابرهه »
نجاشی نوشت: من براي تو چنین کلیسائی ساختهام که تا کنون براي پادشاهی نساختهاند و عرب را وادار میکنم که در عوض کعبه
به آنجا انجام حج کنند. چون اعراب از اینکه نامه خبردار شدند مردي از بنی فقیم روانهي صنعاء شد و به آن کلیسا رفت و پلیدي
کرد. بحاکم یمن خبر دادند که مردي از مردم آن خانه که عرب مراسم حج به آن انجام میدهند در کلیساي تو چنین کرده است
کنایه از اینکه آنجا قابل حج گذاشتن نیست و بجاي کعبه نخواهد شد. ابرهه خشمگین شد و سوگند یاد کرد کعبه را خراب کند و
مردي بنام محمّد بن خزاعی از بنی ذکوان با گروهی از قبیلهي خود نزد ابرهه رفت که از او استفادهاي کند او محمّد را فرمانده
قبیلهي مضر کرد و او را فرستاد که مردم را وادار کند آئین حج در کلیساي او انجام دهند. چون او بسرزمین قبیلهي کنانه رسید مردم
تهامه از مقصود او خبردار شدند مردي را فرستادند که با تیري او را کشت. چون خبر به ابرهه رسید سخت خشمگین گشت و
سوگند یاد کرد که با مردم قبیلهي کنانه بجنگد و کعبه را خراب کند و قشون حبشی را با فیل آمادهي حمله کرد و چون اعراب
خبردار شدند. جنگ با او را در برابر خرابی کعبه بر خود لازم دانستند و مردي از اشراف یمن اعراب را بجنگ با ابرهه دعوت کرد
مردمی بکمک او رفتند و در برابر ابرهه ایستادگی نتوانستند و شکسته شدند، و چون ابرهه بسرزمین مردم خثعم رسید مردي بنام
208 [ صفحه 668 ] حبیب با گروهی بجنگ او رفت و شکسته شد و اسیر او، و چون به طایف رسید مردم - نفیل بن- -قرآن- 197
آنجا فرمانبردار شدند و مردي بنام ابو رغال براي راهنمائی به مکّه همراه او کردند و چون به مغمس بین طایف و مکّه رسیدند ابو
مینویسد قبر ابو رغال راهنماي ابرهه « مغمس » رغال مرد و در گور شد و عرب آنجا را سنگ باران کردند. [در قاموس ذیل کلمهي
در آنجا است که سنگ باران میشود. پس معلوم میشود تا قرن نهم هجري که فیروز آبادي اینکه کتاب را نوشته است هنوز سنگ
زدن بگور آن مرد مرسوم بوده است. مترجم]. ابرهه از مغمس مردي حبشی با قشونی به مکّه فرستاد که اموال مردم آنجا را غارت
کند و او اموال آنها را برد که دویست شتر از عبد المطّلب بود. و چون دو نفر از اشراف مکّه نزد او رفتند و یک سوّم از سرمایهي
مردم خود را باو عرضه کردند که از خراب کردن کعبه برگردد نپذیرفت و روز دیگر که آهنگ ورود به مکّه و ویرانی کعبه کرد
صفحه 300 از 325
فیل جلو لشکر زانو بر زمین زد و بهر گونه آزارش که کردند بلند نشد و چون بدیگر سو فرمانش می- دادند میدوید جز بسوي
مکّه که میخوابید، در اینکه میان خداوند مرغانی از جانب دریا فرستاد که سنگی در منقار و دو سنگ در دو پاي خود داشتند و
بهر کس آن سنگها میرسید نابود میشد و سنگ بر همه نرسید و گروهی فرار کردند و در راه نابود میشدند، و ابرهه آسیبی در
تنش نمودار شد و چون به صنعاء رسید دلش از سینهاش در آمد. ابو الفتوح نوشته: اصحاب تواریخ در تاریخ عام الفیل خلاف
کردند مقاتل گفت: پیش از مولود رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم به چهل سال. کلبی گفت و عتبه بن- عمیر پیش مولود رسول
بود به بیست سال. بعضی دیگر گفتند: به سی سال بعضی دیگر گفتند بهمان سال بود. ابو الحارث گفت: عبد الملک مروان پرسید
غیاب بن اشیم الکنانی اللّیثی را که از معمّران بود که تو مهتري یا رسول! گفت: رسول از من مهتر بود امّا مولد من پیش از مولد
رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود که رسول عام الفیل زاد و من بزرگ بودم پدرم مرا دست گرفته و آثار پاي پیل و روث او به [
4 « تَرمِیهِم » . صفحه 669 ] من مینمود و عایشه گفت: من سائق و قائد پیل را دیدم، که کور شده و مقعد گشته از مردم سؤال میکرد
5 ابو الفتوح نوشته: ابو عبیده گفت: «ٍ کَعَصف » 13- فخر: یرمیهم با یاء خوانده شده است یعنی خدا نشانه- شان کرد. -قرآن- 1
عصف برگ کشت باشد براي آنکه باد آن را ببرد و آن را نیز عصیف خوانند، و گفتند: کاه باشد بلغت بنی حنیفه و بلغت فرس
11 فخر: 1- آنچه پس از درو در زمین میماند و باد آن را میبرد، و حیوان - نخاله باشد. و گفتند: خلاف زرع باشد. -قرآن- 1
5 فخر: 1- چون کاهی «ٍ مَأکُول » . میچرد. 2- برگهاي دوربر بوته پیش از خوشه کردن. 3- پوست دانه که مغز آن خورده شده است
که حیوان خورده و زان پس بصورت پهن و تپاله نرم و پراکنده شده یعنی رگ و پیوند آن مردم باین صورت در آمد 2- مانند
برگ گیاهی که آن را کرم خورده باشد. 3- چون گیاهی خشک که دانهي آن خورده شده است. 4- بمانند گیاه خشک خوردنی
12 حسینی نوشته: بیت: نوشت خامهي تقدیر بر جریدهي دهر || خطی که فاعتبروا یا اولی الابصار تأویلات: - حیوان. -قرآن- 1
داستان اصحاب فیل که نزدیک ظهور پیغمبر [ص] بوده است و مشهور است یکی از آیات قدرت خدا و آثار خشم او است. و الهام
به پرنده وحشی که کاري انجام دهد آسانتر است از الهام به آدمی چون نفوس طیور و وحوش سادهتر است و آمادهتر براي گرفتن
صورتهاي مختلف هستند و اثري که از سنگ در بدن آن مردم پدیدار شد بواسطهي خاصیّتی بود که خداوند در آنها نهاده بود، و
هر کس بعالم قدرت مطّلع و باریکبین شود و پردهي شناسائی حق از جلو چشم او برداشته شود راه پی بردن به اینکه گونه پدیدهها [
صفحه 670 ] براي او باز میشود چنانکه نظیر آن در اینکه هنگام ما دیده شد بشهر ابیورد موش چنان چیره شد که کشت مردم آنجا
را نابود کرد وز آن پس از راه بیابان روانهي سوي رود جیحون شد چون بکنار رود رسیدند هر یکشان از چوبهائی که کنار رود
رسته بود کندند و بر آن سوار شدند و به آن وسیله از رود گذشتند و اینکه سرگذشت را نمیتوان بصورت دیگر برگرداند و تأویل
کرد، چنانکه احوال رستاخیز و امثال آن قابل تأویل نیست. فی ظلال القرآن اینکه سوره سرگذشتی را نشان میدهد که شهرت
دامنه- دارش سرزمین جزیرة العرب پیش از اسلام را سراسر فرا گرفته بود و چه خوب میفهماند که خداوند اینکه خانه را براي
رسیدن نور اسلام وارسی و نگهداري میکرده است تا مرکز پیدایش آن باشد براي دفاع از جهل و تیرگی و هم پایگاه هدایت و
حق و سعادت بشر شود. استاد امام شیخ محمّد عبده در تفسیر جزء سورهي عم گفته است: روز دوّم در سربازها بیماري آبله و حصبه
نمودار شد که تا آن روز آن بیماري در آنجا نبود، و در تن آنها کاري کرد که مانندش کم است چه گوشت تن آنها پراکنده
میشد و میریخت و اینکه سرگذشت را همه نقل کردهاند و باید پذیرفت پس اینکه سوره بما میفهماند که آن بیماري حصبه یا
آبله از سنگریزههائی پیدا شده است که بر سر آنها افتاده است بوسیلهي پرندههائی که خدا در میان باد میفرستد. پس ممکن است
بگوئیم آن پرندهها از جنس پشه و مگس حامل میکرب بودهاند، یا آن سجیلها خاك مسموم بوده است که بپاي حیوان چسبیده که
چون بتن کسی میرسید آن را مسموم میکرد و آنچه امروز میکرب مینامند همینگونه موجودات است که دستههاي بیشمار قشون
خداوندي است و در قدرت حق تفاوت نیست که نابودي سرکشان با یک قلّه کوه و سیمرغ باشد و یا برنگ و اندازهي خاص بهر
صفحه 301 از 325
صورت پرندهاي فرستاده شد و آنستمکاران نابود شدند و مردم بتپرست مکّه ماندند تا آن خانه بماند و نگهبان اصلی آن بیاید. اینکه
است آنچه بتوان در تفسیر اینکه سوره تشخیص داد و غیر اینکه هر [ صفحه 671 ] چه گفته شود نمیشود پذیرفت مگر تأویل شود.
ما معتقد نیستیم اینکه گفته استاد امام با آنچه دیگران نقل کردهاند در برابر قدرت خداوندي تفاوتی داشته باشد چه میکرب
بیمارشان کند یا سنگ و گل از منقار و پاي پرنده بر سرشان رسد و سوراخ کند، هیچ کدام دلالت بیشتر بر قدرت خدا ندارد و
خارق عادت و موافق عادت از نظر کوتاه ما پیدا شده است و گر نه طلوع و غروب خورشید و زادن طفل نیز خارق عادت است مگر
اهمیّت اینکه روش که ما موافق عادت میدانیم کمتر است از سنگ و گل مرغ که بر خلاف عادت میپنداریم و عقل ما که در
حدود وجود بشري محدود است در برابر قرآن که پدیدهي وجود مطلق است توانائی حکم و قضاوت ندارد که آن بر حدود خود
میسنجد، و اینکه از وجود مطلق نامحدود خبر میدهد. طنطاوي: اگر گویند: اینگونه کار پرنده باور کردنی نیست باید گفت: قرآن
بسی داستانهاي خارق عادت گفته که دین ما شده چون عصاي موسی و ناقهي صالح و مرده زنده کردن عیسی که همه پند است و
عبرت و تأویل نباید کرد و بایستی از آن بهره برد. سخن ما: 1- داستان فیل و آهنگ ویرانی کعبه از سرگذشتهاي استوار آن
سرزمین است که جاي سخن در آن نیست و عرب آن سال را آغاز تاریخ خود کرد و عام الفیل نام نهاد، و قرآن گوشهاي از آن را
یادآوري کرد و پیغمبر [ص] که اینکه سوره را در جلو اعراب خواند خبر تازه و برخلاف انس آنها نبود و گر نه چنین خبر خود
ساخته را چندان دستاویز میکردند و در شعر و نثر خود سخن میگفتند که نشانهاي از آن به امروز میرسید بخصوص با اینکه
ریخت خاص سخن که گویا پیش آمدي در جلو چشم پیغمبر بوده است و اکنون یادآوري آن میشود که مگر ندیدي بر سرشان چه
آمد! تا بداندیشان که اینکه سخنان بشنوند بیاد آن سر انجام دردناك افتند و چارهي کار خود کنند. با آن نمایش آیت آخر که هم
ترس آورد و هم دل را بر آنان بسوزاند که چه بیچاره مردمی بچگونه [ صفحه 672 ] بلا و قدرت نمائی حق گرفتار شدند که با
چنان آمادگی و جنگجوئی به همپاي پیل چه ضجر کشیدند که بصورت نرمه پهن در آمدند. 2- براي تصوّر چگونگی نابودي آن
مردم ممکن است به اندازهي دید و تشخیص خود چنین بگوئیم: اوّل اینکه اینکه سوره نه براي بیان حکم و وظیفه است که بگوئیم
ظاهر لفظ حجّت است و آنچه مفاد لفظ است باید عمل شود، و نه براي نشان دادن تاریخ و چگونگی اینکه پیش آمد است تا
بگوئیم آنچه انجام شده است بیفزون و کم همین است که در اینکه سوره است بلکه اینکه سوره چنانکه گفتیم اعجازي است ادبی
حماسی براي تحریک احساس مردم مکّه از راه یادآوري سرگذشت شگفتانگیز و سرورآور بآنها. دوّم: چگونگی اینکه داستان جز
آنچه در اینکه سوره است به هیچ روي معلوم نیست و آنچه نوشتهاند و گفتهاند پس از نزول اینکه سوره است و عرب آن روز
معلوم نیست به چگونه دیده است و یا بشب بوده و ندیده و شاید بصورتهاي گوناگون در خیال خود میپروراندند، و هر کسی آن
را بصورتی میپنداشته است چنانکه اختلاف در معنی سجّیل و چگونگی طیر بیش از آن است که ما نوشتیم و امام فخر نقل کرده
است، پس ممکن است در آیه که به اینگونه یادآوري شده است براي نزدیکی و شایستگی اندیشه و دید آن مردم است که به
آنگونه که خود دیده و یا شنیدهاید آن مردم و فیلشان را بدستهاي پرنده و سنگ و گل نابود کردیم. و شاید کلمات طیر و ابابیل
تعبیري تشبیهی باشد که آنچه بلا آورد بمانند دستههاي پرندهي پراکنده بود و انجام آن شاید به اینکه گونه بوده است: ابرهاي
تیرهي پاره پاره بمانند دسته مرغان پراکنده از هر سوي دریا و صحرا بلند شده و بر سر آنها چندان سنگ و یخ گل آلود ریخته که
ریز ریز شدند و به آفتاب سوزان حجاز چو نرمهي کاه یا تپاله و پهن نمودار گشتند.
سوره قریش
اشاره
صفحه 302 از 325
106 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره قریش [ 106 ]: آیات 1 تا 4
37 لِإِیلاف قُرَیش [ 1] إِیلافِهِم رِحلَۀَ الشِّتاءِ وَ الصَّیف [ 2] فَلیَعبُدُوا رَب هذَا البَیت [ 3] الَّذِي - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
به جایگاهی خوي گرفتن. ترجمه: بنام « ایلاف » : 170 [ صفحه 673 ] معنی لغات - أَطعَمَهُم مِن جُوع وَ آمَنَهُم مِن خَوف [ 4] -قرآن- 1
خداي مهربان به همگان و آمرزگار مؤمنان. 1 براي انس و همکاري قریش. 2 همان مؤانست و همگیري ایشان به کوچ در سفر
زمستانی و تابستانی. 3 بایستی پروردگار اینکه خانه را پرستند که [باین سفرها و سود بازرگانی] 4 از گرسنگی رهاشان کرد و [بأمن
را آخر «ٍ مِن جُوع » راهها] از ترس آسودهشان داشت. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره به مکّه نازل شده است و قاريهاي حجاز
95 و روایت شده است: ابی بن کعب میان اینکه - دانستهاند. و بحساب آنها پنج آیه است و دیگران چهار آیه دانستهاند. -قرآن- 82
بسم اللّه نمینوشته است. و از امام باقر یا صادق علیهما السّلام نقل است که اینکه دو یک سوره است. - « و أَ لَم تَرَ کَیفَ » سوره
در سورهي جلو یعنی با « فَجَعَلَهُم » 1 طبري: در معنی اینکه لام اختلاف است: 1- بمعنی إلی و متعلّق است به «ِ لِإِیلاف » 81- قرآن- 61
اصحاب فیل چنین کردیم تا احسانی باین احسان ما بر قریش افزوده شود که بآسانی مسافرت با انس و همکاري زمستانی و تابستانی
آنها انجام شود. 2- براي تعجّب است یعنی اي محمّد شگفت بدار از اینکه نعمت خدا بر قریش در انس و مؤالفت کوچ زمستانی و
تابستانی آنها. و بهتر همین معنی است چون بمعنی اوّل بایستی هردو سوره یکی باشد با اینکه اجماع مسلمین بر اینکه است که اینکه
سورهاي جدا است و در معنی ایلاف نیز اختلاف است: 1- إبن زید گفته: یعنی انس و همگیري قریش که از هم جدا و پراکنده
نیستند. 2- إبن عبّاس گفته است: یعنی مأنوس باین کار بودهاند. و عکرمه گفته است یعنی قریش به بصري و یمن خوي گرفته -
115 [ صفحه 674 ] بودند که زمستان به یمن روند و تابستان به بصري. مجمع: 1- خلیل و سیبویه گفتهاند: - 13 -قرآن- 101 - قرآن- 1
میباشد: یعنی عبادت کنند براي شکر نعمت الفت و همگیري. 2- اصحاب فیل را نابود کردیم تا « فَلیَعبُدُوا » مربوط به «ِ لِإِیلاف »
بخششی از ما باشد بر قریش علاوه بر بخشش الفت و انس آنها با هم. 3- چنین کردیم تا قریش با هم مأنوس باشند و از ترس فرار
2 « إِیلافِهِم » 76- 50 -قرآن- 62 - نکنند و پراکنده نشوند، و یا به مکّه مأنوس باشند و بمانند تا پیغمبر در آنجا بدنیا بیاید. -قرآن- 38
فخر: اینکه کلمه بدلست از ایلاف اوّل چون آن مطلق بود براي هر سازگاري و همکاري مردم قریش در همهي کارهاي زندگی و
سه قرائت شده «ِ لِإِیلاف » باین کلمه قسمت ارزندهي همکاري آنها یاد شده است که زندگی آنها باین مسافرتها بوده است و کلمهي
4 طبري: یعنی آنها «ٍ آمَنَهُم مِن خَوف » 282- 14 -قرآن- 270 - قرآن- 1 - .« لالف قریش. 2- لالاف قریش. 3- لیلاف قریش » - است: 1
را آسوده کرد از آنچه دیگران میترسند مانند جنگ و غارت که دیگر مردم گرفتارند مردم حرم آسودهاند چون مردم مکّه
بازرگان بودند که در تابستان و زمستان از سرزمینهاي اعراب آسوده میگذشتند. و دیگر کسان چنین آسوده نبودند که به اینگونه
سفر بازرگانی داشته باشند و بسا میشد که کسی از قبیلهاي میگذشت و چون میگفت از مردم حرم هستم خود و مالش را رها
24 طنطاوي: اینکه سوره پس از سورهي و التّین نازل شده است. فی ظلال: ظاهر سیاق سوره - میکردند براي احترام مکّه. -قرآن- 1
نشان میدهد که جزء سورهي فیل باشد اگرچه روایاتی است که نه سوره میان اینکه دو سوره نازل شده است. سخن ما: عرب
گرسنه بود و غارتگر و چادر نشین که براي آب و علف خیمهگاه خود عوض میکرد باین سوره روي سخن با قریش است که
اسلام در میان آنها نمودار شد و دشمنی و برابري با آن از آنها آغاز شد اینکه است که نعمت پناهندگی کعبه بیادشان داده میشود
که بجاي کوچ و پی آب و علف [ صفحه 675 ] رفتن دیگران شما سفر بازرگانی نصیبتان شده است که از گرسنگی و بلاي عرب
آسودهاید و نیز بپاس ارزش اینکه خانه کسی شما را غارت نمیکند و آسودهاید که میتوانید بسفر روید و بجاي آن محرومیّتهاي
عرب شما از پرتو اینکه خانه خوشی و آسایش دارید پس وظیفهي شما پرستش پروردگار خانه است که از آن بهرهمند هستید که
صفحه 303 از 325
خوي عربی شما بشما حکم میکند پاس نعمت بدارید و مخالفت پیغمبر نکنید و خداپرست شوید، اینکه سوره را بعضی قریش
نامیدهاند و بعضی ایلاف.
سوره ماعون
اشاره
107 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الماعون [ 107 ]: آیات 1 تا 7
37 أَ رَأَیتَ الَّذِي یُکَ ذِّب بِالدِّین [ 1] فَذلِکَ الَّذِي یَدُعُّ الیَتِیمَ [ 2] وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعام المِسکِینِ - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
104- 162 الَّذِینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهُونَ [ 5] الَّذِینَ هُم یُراؤُنَ [ 6] وَ یَمنَعُونَ الماعُونَ [ 7] -قرآن- 1 - 3] فَوَیل لِلمُصَلِّینَ [ 4] -قرآن- 1 ]
از سهو بمعنی فراموشی، غفلت، دل بسوي چیز « ساهُونَ » . از مصدر دعّ به معنی بسختی و ستم از پیش خود راندن « یَدُعُّ » : معنی لغات
آنچه در خانه از آن استفاده میشود، مثل دیگ و تیشه و مانند اینها، باران، آب، اطاعت و فرمانبري، آنچه « الماعُونَ » . دیگر رفتن
170 ترجمه: بنام خداي بخشنده به همگان آمرزگار - 98 -قرآن- 158 - 23 -قرآن- 88 - میان مردم معروف باشد زکات. -قرآن- 13
مؤمنان. 1 اي محمّد دیدي آن مرد که دین را نادرست میشمارد. 2 همو است که یتیم را بستم ز خود میراند و محروم میکند. 3 و
کس را وادار به خوراك بیچارگان نمیکند. 4 پس واي بر اینگونه نمازگزاران 5 که از نماز خود بیخبرند. 6 و کار به خودنمائی
نامیدهاند، و به « ارایت، و ماعون » کنند. 7 و خویشتن ز اندك مال و کومک به مردمان بدارند. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره را
را آخر آیه دانستهاند، و به حساب دیگران شش آیه است که آن را « یُراؤُنَ » [ صفحه 676 ] حساب قاریهاي عراق هفت آیه است که
آخر آیه ندانستهاند. و ضحّاك گفته است مدنی است و عموم گفتهاند در مکّه نازل شده است و گفتهاند: بعضی مکّی و بعضی
جنید گفت: آنچه میگوئی ذکر « الله » کشف الاسرار: شبلی روزي در خدمت جنید گفت «ِ بِسم اللّه » 55- مدنی است. -قرآن- 44
زبان است یا ذکر جان! اگر ذکر جان است زبان خود تابع آن است ورنه که مجرّد زبان است اینکه آسان کاري است ابلیس همان
میگوید که تو میگوئی تو بر وي چه فضل داري! اینکه بارگاه عام است به بارگاه عام هم دوست فرو آید هم دشمن هم آشنا هم
17 هر - بیگانه مرد میباید که بر بساط ملوك در درون پرده جاي یابد ورنه به بارگاه عام هر کسی و هر خسی رسد: -قرآن- 1
1 کشف: گروهی گفتهاند: « أَ رَأَیتَ الَّذِي » خسی از رنگ و گفتاري بدین ره کی رسد || درد باید پرده سوز و مرد باید گام زن
23 إبن جریج - نیمهي اوّل اینکه سوره در مکّه براي عاص بن وائل نازل شده است و گروهی براي ولید بن مغیره گفتهاند. -قرآن- 1
گفت: ابو سفیان همه هفته دو شتر میکشت روزي یتیمی آمد و از او چیزي خواست او با چوبدستی خود او را آزار کرد، آیه براي
با فتح دال و تخفیف « یدع » : 2 مجمع « یَدُعُّ » . او آمد. و نیمهي دوّم اینکه سوره در مدینه براي عبد اللّه بن ابی سلول منافق نازل شد
11 نیشابوري: ماوردي گفت: ابو جهل - عین خواندهاند یعنی رها میکند روي میگرداند و در نتیجه معنی یکی است. -قرآن- 1
سرپرست یتیمی بود او روزي نزد ابو جهل آمد و برهنه بود و از مال خود از او چیزي خواست او را راند و گوش به سخنش نداد.
بزرگان قریش به مسخره گفتند: برو تا محمّد میانجی تو شود. او خدمت پیغمبر رفت و پیغمبر که کسی را ناامید نمیکرد با او نزد
ابو جهل رفت و او احترام کرد و یتیم را نوازش کرد و مال داد. قریش ابو جهل را سر- [ صفحه 677 ] زنش کردند که دلت بسوي
محمّد رفت گفت بخدا که چنین نبود لیکن از دو سوي راست و چپ او اسلحه دیدم و ترسیدم که اگر موافقت نکنم آنها را بر من
بجاي توضیح آیت جلو است یعنی آنکه دین را دروغ میشمارد همان است که یتیم را « فَذلِکَ الَّذِي- الخ » بزند. و اینکه جملهي
صفحه 304 از 325
ناامید میکند چون نکوکاري به امید مزد و یا ترس آزار است و آنکه منکر اینکه دو بود از بدي رو گردان نیست و به نیکی سر و
3 فخر: 1- یعنی خود را وادار « وَ لا یَحُضُّ- الخ » 36- کار ندارد. که ریشهي هر کفر و بدي دروغ دانستن رستاخیز است. -قرآن- 18
نمیکند که بیچارهاي را سیر کند. 2- چون مزد و مجازات باور ندارد راهنماي نکوکاري نمیشود و دیگران را هم وادار به
نکوکاري نمیکند، و نشانهي رستاخیز را دروغ دانستن اینکه دو چیز شده است آزار یتیم ناتوان و خودداري از نکوکاري گرچه از
مال دیگري باشد. و اگرچه بسیاري از مردم دیگران را وادار به غذا دادن بیچارگان نمیکنند و گناهکار نیستند براي اینکه است که
یا امید انجام آن ندارند یا مقتضی آن فراهم نیست و یا موانع دیگر در جلو است ولی در آیه اینکه خوي نشانهي بیدینی آن مردم
معرّفی شده است و جهت اینکه سرزنش نشده است که خود ناداران را خوراك نمیدهد از اینکه است که معرّفی شخص خائن
است که جلوگیر یتیم است از مال خودش پس چنین کس که مال دیگر را به صاحبش نمیدهد چگونه ممکن است از مال خود
4 طبري: ویل «ٌ فَوَیل » 16- بدیگري دهد پس نکوهش چنین آدم باین است که بمال دیگران هم اندیشهي نکوکاري ندارد. -قرآن- 1
5 طبري: در مقصود از اینکه جمله « عَن صَ لاتِهِم ساهُونَ » 11- یعنی درّهاي که چرك تن دوزخیان در آن روان است. -قرآن- 1
1- یعنی از وقت آن میگذرانند و در خارج از وقت میخوانند. 2- یعنی آنها که منافق هستند و به ریا 27- اختلافست: -قرآن- 1
جلو مسلمانان نماز میخوانند و گر نه به نماز [ صفحه 678 ] سر و کار ندارند. 3- به نماز تنبل هستند و باك ندارند که بخوانند یا
نه. نیشابوري: وابستگی اینکه آیه به جلو اینکه است که با محروم کردن یتیم و خودداري از وادار کردن به نیکی از نماز بیخبرند و
ریاکارند و زکات مال خود نمیدهند و معنی چنین است: چون بدکارند پس واي بر ایشان که از نماز نیز در سهو هستند و به جاي
و مقصود از سهو بیباکی است در نماز که نخواند .« المصلین- الخ » صفت آنها گفته شده است « ویل لهم » که گفته شود « هم » ضمیر
و یا بهر گونه شد ارزشی ندهد. ولی سهو به معنی فراموشی چون اختیاري نیست جاي سخن در آن نیست. و انس مالک گفت:
تا فراموشی در نماز مقصود باشد و بر کار غیر اختیاري مسئول « فی صلاتهم » گفته شده است نه « عَن صَ لاتِهِم » الحمد للّه که در آیه
7 « یَمنَعُونَ الماعُونَ » 606 حسینی نوشته: بیت: کلید در دوزخ است آن نماز || که در چشم مردم گزاري دراز - باشیم. -قرآن- 589
ابو الفتوح: چند معنی شده است. 1- علی علیه السّلام همسایگان از یکدگر میگیرند مانند تبر و دیگ و دگر اثاث خانه. 3- مجاهد
گفت: یعنی از عاریه دادن خودداري کنند. 4- محمّد بن کعب و کلبی گفتهاند هر چه بخشش و عطا شمرده شود. 5- سعید جبیر و
گروهی گفتند: ماعون به لغت قریش مال و سرمایه است. 6- ابو عبیده گفت: در جاهلیّت ماعون آن را میگفتند که سودي داشته
باشد مانند کالاها که در خانه دارند و در اسلام زکات و صدقه است. 7- بعضی گفتند: ماعون تن در دادن و فرمانبري است. -
گرفته شده است به معنی اندك و چیزهاي اندك راي ماعون نامند « معن » 8- قطرب گفت: بر وزن فاعول است و از 25- قرآن- 1
چون آب و آتش و نمک و آنچه بها ندارد. مجمع: ابو بصیر از امام صادق [ع] نقل کرد که فرمود: ماعون قرضی است که به کسی
دهی یا کار پسند که با او رفتار کنی و کار فرماي خانه که به عاریه دهی و زکات نیز از همین است. او گفت: من پرسیدم همسایهها
چیزي راي میبرند [ صفحه 679 ] و میشکنند و نابود میکنند آیا اگر از عاریه دادن خودداري کنیم گناهکاریم! فرمود: اگر چنین
است خودداري از آن گناه نیست. و از کلبی نقل است: ماعون هر چیز معروف و مرسوم و پسند مردم است. تفسیر حسینی: بیت:
چون ز کرم سفله بود بر کران || منع کند از کرم دیگران سفله نخواهد دگران راي بکام || خس بگذارد مگسی راي به جام سخن
ما همان ترجمه و سخن دیگران است.
سوره کوثر
اشاره
صفحه 305 از 325
108 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الکوثر [ 108 ]: آیات 1 تا 3
100 معنی - 37 إِنّا أَعطَیناكَ الکَوثَرَ [ 1] فَصَل لِرَبِّکَ وَ انحَر [ 2] إِن شانِئَکَ هُوَ الَأبتَرُ [ 3] -قرآن- 1 - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
هر چیز بسیار و انبوه، چیزهاي بر هم پیچیده گرد زیاد بر هم انباشته، آقا و بزرگی که بخشندگی او زیاد باشد. نام « الکَوثَرَ » : لغات
از مصدر شنأ بفتح و کسر و ضم اوّل و سکون دوّم بمعنی از کسی بد آمدن با « شانِئَکَ » . رودي است که گویند در بهشت است
هر چیز جدا شده، دمبریده، دلو بیدسته و آنچه دستهاش کنده شده است، کسی که دنبال ندارد و « الَأبتَرُ » . دشمنی و بدخوئی
321 شأن نزول: مجمع: پیغمبر پسري - 207 -قرآن- 310 - 24 -قرآن- 196 - بیفرزند است، و مستأصل، نادار و زیان دیده. -قرآن- 13
بنام عبد اللّه از خدیجه داشت و از دنیا رفت روزي عاص بن وائل در مسجد الحرام با آن حضرت رو برو شد و سخن گفت و چون
نزد گروهی از بزرگان قریش آمد پرسیدند: با که سخن میگفتی! او گفت: با همین ابتر، آیه براي او نازل شد. ترجمه: بنام خداي
بخشندهي مهربان. 1 اي محمّد ما بتو بسیار بخشیدیم [و بسی نعمت دادیم] 2 پس [بپاس آن] براي پروردگار خود نماز گزار و شتر
قربان کن. 3 و البتّه آنکه تو را نکوهش کند و زشت شمارد خود بیچارهتر است و محروم. [ صفحه 680 ] سخن مفسّرین: مجمع:
1 « أَعطَیناكَ الکَوثَرَ » . اینکه سوره به مکّه نازل شده است و عکرمه و ضحّاك گفتهاند به مدینه نازل شده است و سه آیه است
مجمع: در معنی کوثر اختلاف است: 1- إبن عبّاس و عایشه و عبد اللّه عمر گفتهاند: نام رودي است در بهشت. 2- خیر و خوبی
فراوانی است. 3- پیغمبري و کتاب آسمانی است. 4- مقصود قرآن است 5- بسیاري یاران و پیروان است. 6- فراوانی نسل و فرزند
24 ابو الفتوح - است. 7- از امام صادق نقل کردهاند: مقصود شفاعت است. و همهي اینکه معانی نتیجهي خیر کثیر است. -قرآن- 1
نوشته است: انس مالک گفت: در نزدیک عبد اللّه زیاد [در کتاب چنین است و شاید عبید اللّه باشد چنانکه در کشف الاسرار عبید
اللّه است] رفتم و جماعتی حاضر بودند و در کوثر مجادله میکردند مرا گفتند: چه گوئی یا ابا حمزه! من گفتم: من ندانستم که
اللّهمّ » بمانم تا روزگاري که در او مردمان باشند که اینکه قدر ندانند من پیر زنان را باز گذاشتم که ایشان در پنج نماز میگویند
فَصَل لِرَبِّکَ وَ » و شاعر میگوید در اینکه باب: یا صاحب الحوض من یدانیکا || و انت حما حبیب باریکا « اسقنا من حوض محمّد
1- عقبه بن ظبیان گفت: علی علیه السّلام در معنی اینکه آیه 31- 2 طبري: در مقصود از اینکه جمله اختلاف است: -قرآن- 1 « انحَر
دست راست خود بر میان بازوي چپ نهاد و هر دو را بر سینه نهاد. 2- یعنی نماز واجب را بخوان و هنگام تکبیر آغاز نماز دستها تا
گلوگاه خود بلند کن. 3- نماز بامداد با مردم بخوان و در منی شتر بکش. 4- روز عید نماز عید بخوان و قربانی خود را نحر کن.
-5 انس مالک گفت: پیغمبر پیش از نماز قربانی میکرد اینکه آیه به آن حضرت دستور داد اوّل نماز بخوان پس از آن قربانی کنن
-6 چون مردم نماز و قربانیشان براي خدا نبود باین آیه دستور رسیده است که پیغمبر براي خدا اینکه کارها بکند. 7- بعضی
گفتهاند: چون در سفر حدیبیه پیغمبر را [ صفحه 681 ] جلو گرفتند که به مکّه رود باین آیه دستور رسید در همانجا نماز بخواند و
قربانی کند و برگردد و پیغمبر همان کار کرد و برگشت. 8- بعضی گفتهاند: یعنی نماز بخوان و از خداوند مسئلت کن. و جملهي
221- یعنی رو برو. -قرآن- 211 « متناحر » که کنایه است از روي به قبله بودن و دعا کردن و « استقبل القبلۀ بنحرك » یعنی « وَ انحَر »
3 طبري. 1- بعضی گفتهاند: مقصود عاص بن وائل است. 2- بعضی گفتهاند: مقصود عقبه بن ابی معیط است که « إِن شانِئَکَ- الخ »
گفت پیغمبر ابتر است و فرزند براي او نمیماند، اینکه آیه به جواب او آمد. 3- بعضی دیگر گفتهاند: براي گروهی از قریش نازل
شد که کعب بن اشرف یهودي از مدینه به مکّه رفت و کافران آنجا به او گفتند: آیا ما بهتریم یا اینکه ابتر بیفرزند از گروه
خویشان خود جدا با اینکه ما مرجع حاج هستیم و قربانیهاشان را در جایگاه ما انجام میدهند! او گفت: شما بهتر هستید اینکه جمله
- حسینی نوشته: بیت: -قرآن- 1 .« أَ لَم تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الکِتاب-ِ تا- نَصِیراً » براي آنگروه نازل شد و براي کعب اینکه آیه
صفحه 306 از 325
725 آثار اقتدار تو تا حشر متّصل || خصم سیاه روي تو بیحاصل و خجل فی ظلال القرآن: - 704 -قرآن- 716 - -18 قرآن- 640
کوثر آنچه فراوان باشد و سرشار باشد پس کوثر که به پیغمبر دادهاند در همهي آثار وجود مشاهده میشود: 1- در خود پیغمبر و
وابستگی او به حق و وجود منبسط فانی او که جز به حق و حقیقت به چیزي نمینگریست 2- در قرآن او که چشمهي فیّاض بیپایان
است. 3- از ثري تا به ثریّا نام او است که با نام حق یاد میشود و به ملأ اعلی بالا میرود. 4- سنّت و روش پسندیدهي او است که
قرنها تا سراسر دنیا رفته و پسند شده است. 5- نعمت وجود او که بر بشریّت سایه انداخت و دامنهي تمدّن او بسراسر جهان کشانده
شد و دانسته یا ندانسته بشر از آن بهرهمند شده است. پس اینها همه کوثر است رود بهشتی است خوبی فراوان است که باید پیغمبر
در برابر اینها اخلاص [ صفحه 682 ] به میان آرد و در همهي مظاهر وجود خود با شرك و بتپرستی بجنگد و نماز براي حق و
قربان بنام و رضاي حق انجام دهد پس با داشتن کوثر و ریشهکن کردن شرك زیان و بینام و نشان بودن و دنبال بریدگی سزاي
آنها شد که با چنین کوثر و کثرت جنگیدند و نابود شدند، و ما امروز بهتر معنی و مصداق اینکه حقایق را درك میکنیم و میبینیم
که چگونه نابود شدند و آنها که آن روز اینکه آیات شنیدند چون ما نتوانستند ببینند و دریابند. سخن ما: 1- از آیت سوّم چنین
استفاده میشود که شاید چنانکه در جهت نزول نوشتهاند پس از فوت فرزند پیغمبر [ص] و سرزنش اعراب آن حضرت را که عقب
ندارد و چون بمیرد نام و نشانی از او نماند اینکه سوره در برابر اینگونه سخن نازل شده است. 2- آیت اوّل دلداري پیغمبر است که
در برابر مرگ فرزند و زبان درازي اعراب ما بتو کوثر دادیم که شاید چنان که بعضی نوشتهاند کنایه از حضرت زهرا باشد یعنی
همهي خوبیها و نام و نشان تو و اشاعهي دین و بقاي نسل و اولاد تو همه از او خواهد بود و یا فراوانی و فزونی مطلق و از همه جهت
بتو دادیم. 3- آیت دوّم دستور به آن حضرت است که به اندیشهي سخن بدگویان مباش و به نماز و آئین خود براه توحید کوشش
کن، آیت سوّم دلداري دیگري که آسوده دل باش که تو کوثر داري و اینکه اعراب نابود و بینام و نشان خواهند بود و رابطهي
آیت آخر با جلو اگرچه در ظاهر نمودار نیست ولی به مناسبت جهت نزول است که ما بتو چنین دادیم و تو چنین باش و از آن
گفتار هم اندیشناك مباش.
سوره کافرون
اشاره
109 بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -
[ [سوره الکافرون [ 109 ]: آیات 1 تا 6
37 قُل یا أَیُّهَا الکافِرُونَ [ 1] لا أَعبُدُ ما تَعبُدُونَ [ 2] وَ لا أَنتُم عابِدُونَ ما أَعبُدُ [ 3] وَ لا أَنا عابِدٌ ما - بِسم اللّه الرَّحمن الرَّحِیم -قرآن- 1
76 [ صفحه 683 ] شأن نزول: طبري: - 139 وَ لا أَنتُم عابِدُونَ ما أَعبُدُ [ 5] لَکُ م دِینُکُم وَ لِیَ دِین [ 6] -قرآن- 1 - عَبَدتُّم [ 4] -قرآن- 1
گروهی از بزرگان قریش از پیغمبر خواستند با آنها سازش کند که سالی او خدایان آنها را بپرستد و سال دیگر آنها خدا- پرست
باشند اینکه سوره در جواب اینکه خواستهي آنها آمد. ترجمه: 1 اي محمّد بگو: اي بیدینان. 2 نه من پرستم آن را که شما پرستید.
3 و نه شما آن را که من. 4 [زین پس نیز] نخواهم پرستید آن را که شما بپرستید. 5 و شما نخواهید پرستید آن را که من میپرستم.
6 [پس] کیش شما براي خودتان و کیش من براي خودم. سخن مفسّرین: مجمع: اینکه سوره به مکّه نازل شده است و إبن عبّاس و
چهل و سه جهت « قُل یا أَیُّهَا الکافِرُونَ » قتاده گفتهاند: در مدینه نازل شده است و شش آیه است باتّفاق. فخر: براي آغاز سوره به
4 طبري: یعنی در آینده نیز من نمیپرستم آنچه را شما در گذشته پرستیدید. و چون « لا أَنا عابِدٌ- الخ » 59- نوشته است. -قرآن- 28
صفحه 307 از 325
اینکه گفتگو میان دستهي معیّنی از کافران با پیغمبر بود به اینکه گونه به آنها پاسخ داده شد که معلوم است نه شما مؤمن میشوید و
16 فخر: براي تکرار آیه - نه من از راه حق برمیگردم و سر انجام همان گروه یا کافر مردند یا در جنگ بدر کشته شدند. -قرآن- 1
- چند جهت متصوّر است: 1- اوّل براي اعلام خودداري از همکاري با آنها است در حال حاضر و دوّم خودداري است در آینده. 2
دو آیت اوّل براي خودداري از پرستش معبود است یعنی نه من بت میپرستم و نه شما خداپرست میشوید و دو آیت بعد براي
اعلام خودداري از اصل عبادت است یعنی نه من به عبادت شرك و باطل شما تسلیم میشوم و نه شما آماده هستید که حق پرست و
موحّد باشید. 3- چون آنها پیشنهاد آزمایشی کردند و گفتند: چندي تو بدین ما باش و چندي ما بدین تو تا معلوم شود کدام بهتر
است و آنگاه هر کس خود داند که کدام را برگزیند بدو آیت اوّل جواب [ صفحه 684 ] اینکه سخن است که براي آزمایش نه من
بتپرست میشوم و نه شما خداپرست و به دو آیت بعد جواب کلی است که از ریشه من و شما توافق نداریم و هرگز من مشرك و
شما موحد نمیشوم. 4- مقصود تکرار است و تأکید از اینروي که چون آنها مکرر چنین خواهشی از پیغمبر کردند و آن حضرت
پاسخ نگفت براي جواب نیز تکرار مناسبتر است که البتّه البتّه بدانید که سخن شما قابل قبول نیست. 5- چون قرآن کمکم نازل
میشد شاید آنها گفتند: تو دستهاي از خدایان ما را بپذیر تا ما خداي تو را بپذیریم بدو آیت اوّل جواب داد نه من میپذیرم و نه
شما، نوبت دیگر گفتند: یک ماه تو با ما همفکر باش و ماه دیگر ما با تو موافق میشویم دو آیت بعد نازل شد که به هیچ روي
سازش نمیشود. 6- آنها سخن خود مکرّر کردند که تو یک ماه بتپرست باش و ما یک ماه خداپرست. تو یک سال موافق ما باش و
ما یک سال با تو جواب ایشان مکرر شد که برابر سخن بیهودهي اوّل- شما تسلیم نیستم و گفتار زشت دوبارهي شما نیز پذیرفتنی
نیست. کشف نوشته: اینکه سخن بجاي آن است که عجم گویند: نکردم و نکنم و هم در آن کتاب است: اهل معنی گفتهاند: قرآن
بزبان عرب و بروش سخن آنها نازل شده است که گاهی براي پابرجا کردن و فهماندن سخن را مکرّر میکنند چنانکه گاهی سخن
را کوتاه و سبک میکنند. و قتیبی گفته است: میان نزول آیات مدّتی فاصله شده است. و نیز کشف نوشته است: ابو القاسم
نصرآبادي را گفتند: از مشایخ گذشته آنچه ایشان را بود تو را هیچ هست! گفت: درد نایافت آن هست. در جمله تو را دلی باید که
6 مجمع: اینکه آیه سه معنی « لَکُم دِینُکُم- الخ » .« انّ اللّه یبغض ال ّ ص حیح الفارغ » درو، درد و مصیبت نایافت بود، یا شادي عزّ یافت
شده است: 1- دین به معنی جزا است یعنی شما بجزاي خود میرسید و من بجزاي خود. 2- شما جزاي دین خود بینید و من جزاي
18 [ صفحه 685 ] در لاي آن بیم است یعنی اکنون شما بدین خود باشید و - دین خود. 3- اینکه سخن سازشی است که -قرآن- 1
مشهور با فتح یاء است و با سکون یا «ِ لِیَ دِین » من بدین خود هستم تا سر انجام اینکه دین خود و سزاي کارتان را ببینید. و جملهي
177 فخر: اینکه آیه را شش معنی کرده است: 6- دین به معنی عادت است یعنی شما بخوي و عادت - نیز خواندهاند. -قرآن- 163
که از گذشتگان خود دارید بمانید، و من هم به آنچه از عالم بالا و فرشتگان خوي گرفتهام خواهم بود، و مردم رسم دارند که براي
از یکدگر جدا شدن و راه خود پیش گرفتن باین آیه مثل میزنند و اینکه درست نیست چون قرآن براي مثل مردم نیست بلکه براي
وارسی و اندیشه و بهره بردن است. تفسیر منظوم صفی علیشاه: گفتهاند ارباب تفسیر از مقال || گشته منسوخ اینکه به آیات قتال
نسخ اینکه لازم نباشد هیچ لیک || هست هر حکمی بجاي خویش نیک دینتان یعنی که باشد برقرار || تا کنم معلومتان در
کارزار من تو را گویم که حق معبود ما است || هر چه غیر از او پرستید آن خطا است تو مرا گوئی بتان را با خدا || گیرم انباز
اینکه کجا و آن کجا پس شما باشید اندر دینتان || تا بر اندازم به تیغ آئینتان پس نگردیده است منسوخ اینکلام || هر سخن را
را که اسلام معرّفی کرد باور نداشت و بتها را شریک « احد صمد » هست جائی و السلام فی ظلال: عرب منکر خدا نبود ولی توحید
میکرد که رمزي از بزرگان گذشتهي خود میدانست یا اشاره و نمونهاي از فرشتگان که فرزند خدا میپنداشتند و یا رابطه میان
خدا و جن فرض میکردند و شاید اینکه رمز و اشاره فراموش میشد و خود آنها را میپرستیدند که آنها راه نزدیکی به خطر باشند
پس با اینکه آفریدگار باور داشتند و سوگند و اللّه و باللّه بنام خدا یاد میکردند تصوّري آمیخته به شرك داشتند که مراسم و آداب
صفحه 308 از 325
دین آنها نیز براي موجودات و شرکاي حق [ صفحه 686 ] انجام میشد چنانکه آیات سورههاي انعام و عنکبوت و زمر از فکر و کار
دینی آنها خبر میدهد. و چون خودشان را پیرو دین ابراهیم میدانستند و پیغمبر نیز دین خود را دین ابراهیم معرّفی کرد شاید از
اینروي خود را باسلام نزدیک پنداشتند و خواستند راهی میانین پیدا کنند که گاه بدین خود و گاه به دین پیغمبر باشند اینکه بود که
اینکه سوره نازل شد تا اینگونه دین مشترك میان توحید و شرك ریشه کن شود و چنین تصوّري بدلها راه نیابد و با چند نفی و
تکرار بیان شد تا قاطع و برنده باشد و راهی براي آن گونه افکار نماند. سخن ما: 1- اگر آنچه براي جهت نزول اینکه سوره
نوشتهاند درست نباشد سبک سخن نشان میدهد که بدنبالهي گفتگوئی میان پیغمبر و کافران اینکه سوره نازل شده است که شاید
چنین بوده است: آنها گفتهاند: ما بدین ابراهیم هستیم و خداپرست و اللّه میگوئیم و تو نیز چنین میگوئی و در کلمهي اللّه یکی
هستیم و بتهاي ما بتو زیان ندارد پس از ما جدا مباش از اینکه روي به پیغمبر [ص] دستور رسیده باشد که بآنها بگو: آنچه شما
میپرستید میانجی و رابط است که من نمیپرستم و آنچه من میپرستم وحدت و یکتائی است که شما نمیپرستید 2- تکرار آیه شاید
براي اینکه باشد که اوّل براي پاسخ سخن آنها است و نشان دادن اصل پرستش آنها و خود، و در دوّم اعلام است که با اینکه فکر و
دلبستگی شما دین درست نمیشود و نمیتوانید معبود حقیقی بپذیرید و من نیز معبود ساختگی نمیتوانم بپذیرم. 3- آیت آخر که
بعضی مفسّرین نوشتهاند به آیت سیف منسوخ است و اینکه جمله را در بیشتر آیات بکار بردهاند درست نیست چون به آیات جلو
روشن شد که راه توافق نیست و نه آنها موحّد هستند و نه پیغمبر مشرك میشود پس ناچار هر کسی براه خود خواهد بود. و اینکه
فَاقتُلُوا » آیه نمیفهماند که مشرك در دین خود آزاد است و جنگ با آنها جایز نیست تا بگوئیم: اینکه آیه نسخ شده است به
455 [ صفحه 687 ] که آن هم براي همیشه همین - چون آیه براي روشن کردن رابطهي میان دو دسته است -قرآن- 429 « المُشرِکِینَ
گونه است ولی با مشرك که دشمنی نمودار میکند و وسائل جلوگیري او فراهم باشد البتّه دستور غیر اینکه است و موضوعی است
جداگانه.